سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اولاش! - جزوه‏های کلاسی






درباره نویسنده
اولاش! - جزوه‏های کلاسی
مدیر وبلاگ : ماه تابان[102]
نویسندگان وبلاگ :
پاتیژان[6]

صنایع غذایی 85 دانشگاه رامین... دانشگاه رامین!!! ...خوب اصلا اونطوری نبود که انتظارشو داشتیم...ولی تصمیم نداریم دیگه به این چیزا فکر کنیم. لااقل تو این وبلاگ قرار نیست از این حرفا بزنیم. قراره با نگاهی طنز ، روزمرگی های بچه های صنایع غذایی 85 رو بنویسیم.اگه نتونستیم یه لبخند گوشه لباتون بیاریم ببخشید! ولی سعی میکنیم جوری بنویسیم که کسی افسرده از اینجا بیرون نره...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اولاش!


لینک دوستان
باغبانی‏هامون 86
گیاه پزشکی‏ها مون
سایت دانشگاهمون
باغبانی‏ها مون
ترویجی‏ها مون
زراعتی‏ها و اصلاحی‏ها مون
اقتصاد کشاورزی‏ها مون
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
اولاش! - جزوه‏های کلاسی

آمار بازدید
بازدید کل :64979
بازدید امروز : 27
 RSS 

   

قابل توجه همه ی اونایی که در نبود من گرد و خاک کردن ( منظور من اصلا مدیر نیست) من هنوزم بسیار بسیار بسیار فعال می باشم و همچنان هووووتا پست می گذارم

تازه هم من به عنوان یک معتاد اینترنت باید بگویم معتاد مجرم نیست معتاد بیمار است الانم از توی سایت دانشگاه دارم می نویسم و باید بگم با اینکه می دونستم کلاس دکتر دانشور تشکیل نمی شه اومدم تا وقت سایت رو از دست ندم در حالی که خانم مدیر مطمئنا الان در تخت خود خواب می باشد و اگر بپرسید کی اونو مدیر کرده باید بگم خودش !

دیروز نشست هیئت رئیسه دانشگاه با دانشجو ها بود و از اونجایی که سرویس برای اهوازی ها بود من هم ماندم (ما اصلا به روی خود نمی یاریم که این به لطف حضور خودگردان ها بود و در دل برای آدم حساب کردن ما ذوق مرگ می شویم )من تا نیمی از جلسه بجز دکتر دانشور هیچ کدوم از اون آقاهایی که اون بالا نشسته بودند رو نمی شناختم و به شیوه ای خیلی معصومانه شبیه گوسفند ( ببخشید !) اونا رو نگاه می کردم و از اون جایی که ردیف جلو نشسته بودم فکر کنم باعث شدم آقایون دکتر به خودشون شک کنن

راستی من خیلی مایل شدم برم با ترم یکی ها کلاس بگیرم آخه جدا با مزه تشریف دارن اگه بدونین امروز صبح چه کارا کردن !

رفته بودن قسمت بوفه پشت سر خانم ها و اتل متل بازی می کردن اونم با صدای بلند  من هر چی سعی کردم با متانت رفتار کنم و نخندم خداییش نشد

از اونجایی که الان دو تا از آقایون هم کلاسی اینجان من بیشتر از این خودمو ضایع نمی کنم پس تا بعد



نویسنده » ماه تابان » ساعت 9:0 صبح روز چهارشنبه 86 آبان 23

سلام.
خود تحویل گیری مزمن مدیر!
ما بسیار خوشحالیم و از شادی در پوست خود نمی‏گنجیم از اینکه اینترنت منزل پاتیژان اینها منهدم گردیده و بقیه نویسنده‏ها نیز به علت قشنگ بودن سایت دانشگاه هنوز نتوانسته اند در دنیای مجازی تنفس کرده و قلم فرسایی کنند ( همانطور که میبینید در کنار نام سپیدان ، نیک‏آهنگ و بهاران یک عدد صفر بزرگ به عنوان تعداد یادداشت‏ها نوشته شده ) در نتیجه  هم‏اکنون اینجانب با افتخار تنها نویسنده این وبلاگ می‏باشم ( بیایید...بنویسید و مرا از این بیماری مزمن نجات دهید...)
موزه!
در هفته جدید ما بعد از تشکیل نگشتن کلاس استاد غرباوی از شدت بیکاری گفتیم یک سری هم به موزه بزنیم و ببینیم این موزه واقعا چه جور جاییست که استاد دانشور اینقدر با افتخار نامش را بر زبان می‏راند؟
لذا به دانشکده خودمان رفتیم و پس از هماهنگی‏های لازم ، در موزه به رویمان باز شد.جای همه خالی انواع و اقسام پرندگان و چرندگان و جهندگان و ... به صورت تاکسی درمی شده و شیک و پیک در قفسه ها و پشت شیشه ها موجود بودند. لازم به ذکر است که ما دو بار اقدام به باز کردن درهای شیشه ای کردیم!!!( شما از این کارها نکنید. خوب نیست) و چند بار هم از شدت ذوق جیغ بنفش کشیدیم که اگر به قول یکی از مسولین! آنجا دوربین مخفی کار گذاشته باشند فاتحه آبرویمان خوانده است....
حال در نظر داریم برای مستفیض گردیدن همه مهندسین آینده کلاس ، یک بار به طور دسته جمعی به آنجا برویم...همکاری بفرمایید خواهشا. مدیر تقاضا می‏کند!!!
تبلیغات کلاسی
امروز بالاخره ما طی اقدامی(به قول پاتیژان) انتحاری اولین تبلیغ خود را شورع کرده و نام وبلاگمان را روی تخته کلاس استاد هیودی ثبت نمودیم. امیدواریم مورد توجه قرار گرفته باشد...
طنز نیست!
انجمن علمی مکانی سالم برای فعالیت‏های علمی بچه های دوستدار علم است. علم خیلی خوب است. بیایید عالم باشیم. انجمن علمی باید آبرو داری کند. .چیزی تا هفته پژوهش نمانده است. قطعا وظیفه ما فقط رای دادن نبوده . بیایید همه با هم در راستای علم کوشش کنیم تا آبرویمان در هفته پژوهش کتلت نشود!!! هر موفقیتی در این انجمن فقط و فقط بستگی به همکاری و حمایت همه شما دارد.
چی؟این حرف‏ها بهمان نمی‏خورد؟... نخیر ، اشتباه می‏کنید. ما علم را دوست داریم. خیلی زیاد....ای بابا... باور کنید این قسمت جدیست. همش که نمی‏شود آدم طنز بنویسد؟



نویسنده » ماه تابان » ساعت 2:24 صبح روز سه شنبه 86 آبان 22

سلام. توجه توجه .مدیر صحبت میکند(کاملا اتو کشیده و لفظ قلم...طوری که عمرا کسی بتواند حدس بزند او کیست!)
 1- 
بخش علمی را فعلا به رود خانه کارون فکندیم.
 2- 
این دلیل نمی شود که چون پاتیژان اهوازی می باشد روزی شونصد تا پست بگذارد و ما هیچ!!!.
 از این به بعد خانم پاتیژان به علت دسترسی آسان به اینترنت وظیفه دارد هر روز وبلاگ را گردگیری کرده  و نظرات را خوانده  و پاسخ بگویند و از این جور کارها. نه اینکه هی پشت سر هم بخواد پست بگذاره. ( اینقدر هم به قالب وبلاگ گیر ندهد. بهمان بر میخورد!!)
3 -  یکی از شورای صنفی های ما به شدت دچار جو گرفتگی می باشد و وقتی من( مدیر) از وی پرسیدم :
اگه همین حالا بهت  بگن برو دندونپزشکی بهشتی بخون ، میری؟
گفت:خوب اگه اونجا هم تو شورای صنفی باشم آره!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خودش ان شاء ا...  به زودی می آید و توضیح می دهد که منظورش از این شرط چه بوده..
 4- دانشگاه خوشگل ما این چند روزه به شدت تعطیل بود و شهرستانی های عزیز عمدتا به خانه رفته بودند. سر کلاس استاد هیودی یک آقای غریبه که با ما کلاس داشت و اتفاقا آن روز تنها آقای موجود در کلاس بود ، دم در ایستاده بود و هی به ماچشم غره می رفت و انتظار داشت ما به روی مبارک بیاریم و بلند شویم برویم بیرون. نمی دانست که ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم ، ما نیامده بودیم که برویم!!! و بیش تر از هر چیز در دنیا به درس و علم آموزی بها می دهیم .
همه شاهدند که اینجانب چقدر تلاش بی قفه انجام دادم که استاد از خیر حضور غیاب بگذرد ولی نگذشت .
5-  استاد دانشور آنقدر قدرت داشتند که باقی مانده بچه ها را تمام و کمال  سر کلاس بکشانند.لازم به ذکر می باشد که( به زور)  یک کویز هم گرفتند.... همه شهرستانی ها باید بسیار از ما ممنون باشن که سر کلاس ایشان حاضر شدیم . چون عصبانیت معاون آموزشی دانشگاه   می توانست به ضرر خیلی ها باشد
6- در ضمن جامعه دانشگاهی اعم از کلاس خودمان و بقیه هم کلاسی های فیزیکمان باید از اینجانب( مدیر) کمال تشکر را داشته باشند که با توجه به این که ............. سر کلاس فیزیک حضور به هم نرساندم! باور کنید من بسیار انسان صبور و با جنبه ای هستم . به جان خودم !!
   7- اینو  اگه  نگم می‏میرم( بی خیال لفظ قلم حرف زدن...:)
آقایون شهرستانی موجود در محوطه دانشگاه ، توجه کنین ، شما  اهواز قبول شدین...نه سیبری! چه جوری روتون میشه تو این فصل سر ظهر با کاپشن و پلیور تو محوطه رویت بشین؟



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:47 عصر روز پنج شنبه 86 آبان 17

اومدم تبریک بگم و برم آخه انتخابات انجمن علمی صنایع غذای هم برگزار شد و ما در محیطی دوستانه به هم رای دادیم! تبریکستان :

تبریک ویژه برای خانم فاطمه زنده بودی ( همون فاطی خودمون)و آقایان هم ورودیمون آقای قلیان و آقای ولدی

و در ضمن به آقای قاسمی و خانم برومندیان که از برو بچز سال بالایی بودن هم تبریک می گیم !

ما خودمان هم در تعجبیم چطور است که داریم انقدر متین این مطالب را می نویسیم !

دیروز عصر کلی اتفاقات افتاد اولا اینکه آقای قلیان طی اقدامی انتحاری برای همه ی ما بستنی خریدن ! دستشون درد نکنه انتظار نداشتیم.... آقای ولدی به شکلی زیرکانه از زیر بار این خرج در رفتن اما فکر نمی کنم ما دخترای صنایع غذایی 85 را شناخته باشه.

فاطی هم قول داده وقتی از سفر برگشت با جعبه ی رولت از راه برسه ما تا آن موقع روزه های قضایمان را خواهیم گرفت!

ماه تابان کلی با ترم یکی ها مصاحبه کرده بود و زده بود تو برد بسیج و کلی از ما خواهش کرد برویم بخونیم ما هم برای این که حرصش بدهیم از شونصد کیلومتری برد بسیج عبور ننمودیم !



نویسنده » ماه تابان » ساعت 10:30 صبح روز پنج شنبه 86 آبان 10

دیروز جشن ورودی های جدید بود ما هم طی اقدامی از پیش تعیین شده حق خودمون رو گرفتیم البته برای من گرون تموم شد چون از اول این ترم من با هزار زحمت به ترم بالایی ها ثابت کردم که ترم پیش هم حضور داشتم و حالا دوباره در جشن ترم یکی ها شرکت کردم اما اشکال نداره به چلو کباب و آب میوه اش می ارزید در ضمن ما را به چند نتیجه رساند

1. ما بعد از دو ترم هنوز هم عوض نشدیم

2.ما دیگر در هیچ انتخاباتی به هیچ رفیقی رای نمی دهیم زیرا تا پیش از برگزیده شدن فروغ در بخش تغذیه ی شورای صنفی به ما چون دیگران سهمیه ی غذا می رسید اما دیشب به ما کیک ندادندو ما هم چون بافرهنگ هستیم اعتراضی نکردیم

3.ما می توانیم خیلی متین رفتار کنیم!!!!!

4. ترم یکی هم ترم یکی های قدیم ترم یکی های جدید این شکلی بودند

5. در جشن نیز مثل کلاس درس می شود با صدای بلند با بغل دستی خود حرف زد



نویسنده » ماه تابان » ساعت 7:59 صبح روز سه شنبه 86 آبان 8

یکی به این دلیل که ماهتابان به من حسودیش شد

دوم اینکه مدیر بهم حسدیش شد

سوم اینکه اون یکی نویسنده بهم حسودیش شد!

چهارم اینکه بالاخره اولین نقشه رسم فنیم رو سالم کشیدم

بعدشم ما چون همیشه توی هر انتخاباتی چند کاندیدامون برنده میشن دیگه به این چیزا عادت کردیم و از این ندید بدید بازی ها در نمیاریم(چاپ اعلامیه)

این ماهتابان هم خیلی پر توقعه آخه مگه میشه به یه کره ی رسانا دست نزد!(این دانشجوهای جویو یه شوالایی می کنن........)



نویسنده » ماه تابان » ساعت 7:36 عصر روز شنبه 86 آبان 5


حال که به حول و قوه الهی حدود 22 درصد از اعضای اصلی شورای صنفی از کلاس ما می باشند، ما خیلی با شورای صنفی احساس دخترخالگی می کنیم و دارای انتظارات زیادی می باشیم.
 خانم‏ها جلدانی و ستوده ، سفرهای علمی متعدد به کارخانجات صنایع غذایی مدرن و فوق پیشرفته با چارتر اختصاصی جزء اصلی ترین نیازهای رشته ما می باشد....حال اگر میسر نگردید به بازدید از آزمایشگاه فیزیک الکتریسیته ای بسنده خواهیم کرد. به شرطی که اجازه دست زدن و یا حداقل عکس گرفتن با ابزار آزمایشگاهی به ما داده شود.( خودمان می دانیم که به کره رسانایی که بار در آن به طور یکنواخت توزیع شده به هیچ وجه دست نزنیم) آخر ما هیچ دلمان نمی خواهد که 4 ساعت پیاپی....نه... خیلی هم دلمان بخواهد همچین استادی با همچین توانایی بالایی در اداره کردن کلاس. ما بسیار قانع می باشیم و حرفمان را نزده پس می گیریم.
خوابگاه های ما باید مثل شعبه دانشگاه پلی تکنیک در همین استان خودمان دارای اتاق های تک نفره باشد و مجهز به ماشین لباسشویی و تلویزیون باشد. اگر میسر نگردید لا اقل سطل آشغالهای راهرویمان را به ما باز گردانید. ما خیلی در مضیقه میباشیم که برای دور انداختن ته خیاری باید تا آشپزخانه راه طی کنیم.
راستی از آنجا که ما شرمنده ی شما می‏باشیم که عملکردمان برای عرض تبریک شبیه سیب زمینی بوده و پلاکارد یا حتی برگه کاغذی برای شما ننوشتیم دیگر بیش از این نمی توانیم انتظارات بیشتر از اینی داشته باشیم.

با تقدیم احترامات...
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

بازمن آخر سلام کردم.... سلام.
این متنو تنظیم کردم تا شیما و فروغ حساب کار دستشون بیاد   ما با جزوه‏های کلاسی ولشون نمی‏کنیم.

من احساس کردم برگ چغندرم به خاطر اینکه اولا پاتیژان سه تا پست پشت سر هم نوشته و من انگار نه انگار تو این وبلاگ نفس میکشم...ثانیا بخش علمی وبلاگمون باید بره خودشو بندازه تو کارون!خودم می‏دونم...شرمنده...



نویسنده » ماه تابان » ساعت 11:39 عصر روز پنج شنبه 86 آبان 3

تو این هفته یه عالمه خبر بود خبرای توپ و عالی

اول از همه باید به همه ی کسایی که تو انتخابات شورا های صنفی رای آوردن تبریک بگم ! بخصوص خانم های بسیار بسیار محترم صنایع غذایی خانم ها شیما جلدانی و فروغ ستوده ! (ای ول به دخترای ورودی جدید خداییش حسابی ترکوندیم ! )

این انتخابات شورای صنفی هم حسابی حال داده البته من شب معارفه نبودم آخه همه ی این چیزا واسه خوابگاهیاس اما گزارش جز به جز ش رو فرداش دریافت کردم می گن سخنرانی ها باحال بوده بخصوص سخنرانیه فروغ و شیما کلی هم تشویقشون کردن !

روز انتخابات برای من هم فراموش نشدنی بود آخه سرویس دانشگاه نیومد و ما مجبور شدیم با سرویس دیگه ای که غیر دانشجو ها رو سوار می کرد به سمت ملاثانی حرکت کنیم تا این جاش زیاد بد نیست اما ضایعی کار زمانی بود که اتوبوس نرسیده به  ویس از کار ایستاد و ما موندیم و آفتاب لذت بخش خوزستان و جامعه امن اطرافمون ! در اون لحطه تنها آرزوم سالم رسیدن به دانشگاهمون بود همه از اتوبوس پیاده شدیم بجز سه تفر بقیه عرب زبانهای همون ناحیه بودن اون سه نفر هم متشکل بود از من و فاطمه (یه دختر گل که از بچه های دانشگاهمون بود ومن تا اون روز ندیده بودمش )و آقا پسری که اونم از بچه های دانشگاه بود کمک کرد تا سوار مینیبوسی شدیم که از جاده می گذشت و از راننده خواست که ما رو تا جلوی درب دانشگاه ببره ! من جدا از این آقا پسری که نمیدونم کی بود سپاسگذارم 

بعد از اون خرابی که اتفاقا اون اتوبوس یکی از اتوبوسای دانشگاه خودمون بود دیشب در هنگام برگشتن از دانشگاه با اتوبوس ساعت 6:20 درست روبه روی ایران خودرو اتوبوسمون گفت تر تر تر و ییهو وایساد من جدا جلوی همشهری هام شرمنده شدم ! 



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:31 عصر روز پنج شنبه 86 آبان 3

ببخشید که پست قبلیم شبیه آدمیزاد نبود آخه تازه از دانشگاه اومده بودم لباسامم در نیوورده بودم به همین دلیل صدای مامانم دراومد که تو معتاد شدی!

اخبارهای این روزها

1.ما هنوز آدم نشدیم

2. بالاخره اصفهانی های کلاسمون اومدن



نویسنده » ماه تابان » ساعت 7:47 عصر روز دوشنبه 86 مهر 23

وای خیلی بی موقع اومدم ببخشید تا بعد

نویسنده » ماه تابان » ساعت 8:35 عصر روز یکشنبه 86 مهر 22

<   <<   6   7   8   9      >