سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اولاش! - جزوه‏های کلاسی






درباره نویسنده
اولاش! - جزوه‏های کلاسی
مدیر وبلاگ : ماه تابان[102]
نویسندگان وبلاگ :
پاتیژان[6]

صنایع غذایی 85 دانشگاه رامین... دانشگاه رامین!!! ...خوب اصلا اونطوری نبود که انتظارشو داشتیم...ولی تصمیم نداریم دیگه به این چیزا فکر کنیم. لااقل تو این وبلاگ قرار نیست از این حرفا بزنیم. قراره با نگاهی طنز ، روزمرگی های بچه های صنایع غذایی 85 رو بنویسیم.اگه نتونستیم یه لبخند گوشه لباتون بیاریم ببخشید! ولی سعی میکنیم جوری بنویسیم که کسی افسرده از اینجا بیرون نره...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اولاش!


لینک دوستان
باغبانی‏هامون 86
گیاه پزشکی‏ها مون
سایت دانشگاهمون
باغبانی‏ها مون
ترویجی‏ها مون
زراعتی‏ها و اصلاحی‏ها مون
اقتصاد کشاورزی‏ها مون
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
اولاش! - جزوه‏های کلاسی

آمار بازدید
بازدید کل :64933
بازدید امروز : 16
 RSS 

   

 وای ی ی

سری ها ...... من اصلا درکم به این سری ها قد نمی ده (بذارید بگن این دختره بی سواده ... خنگه ... )

من حالم بده .... درس نخوندم ... امتحان ... اینترنت ... فرجه ها .... وبلاگ گروهی .... ریاضی ... بازار .... علوم زراعی ... وبلاگ  شخصی .... ماه تابان ... من ... درس افتاده .... ترم ده..... چهره های ماندگار .... من حالم بده .... .

دلم تنگ شده ؟ نمی دونم ... هم آره ... هم نه ...

 چرا دلم هوای تعطیلی های بین دو ترو رو کرده ؟ ( آخه می خوام برم خونه مادربزرگم اینا ... فرصتی برای احیای خودم ... ترک اینترنت ... )

راستی اون پلیورایی که ماه تابان گفت رو هم با خودتون بیارید ... هوا یه عالمه سرد شده ... اخبار دیشب اعلام کرد اهواز 4 درجه است منم با لباس نخی آستین کوتاه ( از همونا که آدمای عادی تابستونا می پوشن  ... ) دویدم تو حیاط تا ببینم 4 درجه یعنی چه ؟در نتیجه داداشم از پشت شیشه به من و بخارای دهنم نیگاه کرد و گفت : دیگه نمی شه با قرص کنترلش کرد !

منم در جواب همون حرکت معروفی رو که ماه تابان می دونه و جدیدا رو صورتم افتاده و بد آموزی یکی از شورای صنفی هاست رو انجام دادم .....

 

ولی خداییش دلم برای اتاق 47 و 42 تنگ شده .... برای ... اه ماهتابان ! عجیبه دلم برای تو هم تنگ شده !



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:47 عصر روز چهارشنبه 86 دی 19

سلام

از آمار بازدیدها و نظرات و یادداشتهای نوشته شده توسط نویسندگان کاملا مشخص می شود در این ایام طلایی فرجه های امتحانی چه کسانی ...خوان هستند!

اینجانب(مدیر)اگر در فرجه ها به خانه نمی آمدم مخابرات ایران ورشکست می‏شد!...اعتیاد به  اینترنت بد دردی است... خدا نصیب نکند..

سردسیر نشینان عزیز...آنهایی که در شهرتان همینجور دارد برف می بارد...

آنهایی که باید از راه های دور به خطه ی ما بیایید.... 
بالاخره آن پلیور ها و پالتوهای گرمی که با خود اورده بودید  و هرگز در هوای خوزستان نتوانستید بپوشید به تن کردید؟خیلی خوشحالید ، نه؟ برف خیلی خوب است ، نه؟ قدر این نعمت سفید و قشنگ خدادادی را بدانید که ما از آن محرومیم.خوب دیگر  هر چقدر برف بازی کردید و آدم برفی ساختید بس است.کم کم باید بار سفر را ببندید و در اولین فرصتی که جاده ها باز شد تشریف بیاورید .به این هوا اعتمادی نیست. می ترسیم امتحانات شروع شوند و شما جا بمانید! 

راستی دوستان....کسی از جزوه ی سری‏های استاد مهرابی چیزی فهمیده است؟ تا ما باشیم از ترم بعد سر کلاس به درس گوش فرا دهیم. ای کاش آقای قیطران پور وقتی به ما می دادند تا نزدشان رفع اشکال کنیم!!!...تا ما باشیم از اول ترم بعد  مثل یک دانشجوی واقعی  درس بخوانیم...

--------------------------------------------------------------------
نمی دونم باید بگم یا نه....خیلی با خودم کلنجار رفتم که نگم ولی نشد...نمی خوام نصیحتتون کنم یا ادای آدمای مودب رو در بیارم. ولی تو دلم مونده که بگم هر چیزی حدی داره. آدم این جمله رو که می شنوه احساس خوبی نداره...می دونم. الان فکر می کنید می خوام نصیحت حکیمانه کنم.
ولی باور کنید اینجوری نیست. فقط دلم میخواد روابطمون معقول باشه...احترام همو نگه داریم و رعایت همدیگه رو بکنیم.شوخی و خندیدن و شاد بودن به چه قیمتی؟ به قیمت ناراحت کردن یکی دیگه؟ می ارزه؟ الان طرف صحبتم فقط کلاس خودمون نیست. با همه دانشجوهای گل دانشگاهمونم. خوب نیست تو دانشگاه از این برخوردا بشه....................
می دونم هم بعضی خانما مقصرن هم بعضی ازآقایون.اول به خودم میگم :  قشنگ نیست کل کل کردن تو آمفی تئاتر...تیکه انداختن تو محوطه دانشگاه...شوخی های الکی....مسخره کردن تو کلاس.....و جدیدا این اصوات ناهنجاری که از زبون بعضیا شنیده میشه و دیگه داره بی مزه میشه !...گفتم هر چیزی حدی داره.... به جای این رفتارا کاش یه کم هوای همو داشتیم و احترام همدیگه رو نگه می داشتیم.نمی خوام بگم حالا که از شهرمون و خانوادمون دوریم کاش اینجا مثل خواهر برادر برای هم باشیم ...نه اصلا نمیگم مثل خواهر برادر باشیم...چون اگه یه ذره هم شک داشتم تو این مدت دیگه باورم شده که گذشت اون دوران...گذشت....

 



نویسنده » ماه تابان » ساعت 2:8 صبح روز چهارشنبه 86 دی 19

خدا رو شکر این ترم اجق وجق هم گذشت ! خداییش هممون ته فعالیت غیر درسی بودیم اصلا دیگه نمی دونم کسی می تونه دانشگاه رو بدون ما صنایع های 85 به یاد بیاره یا نه ! باور کنید هر جا برید از در و دیوار صنایع می ریزه می گید نه یه سر برید شورای صنفی دو تا از خانمای دسته گلش از بچه های صنایع هستن ! اینکه چیزی نیست ؟ برید سمت امور فرهنگی دو تا دیگه از خانمامون تو مجله ی هنوز متولد نشده اش تاب می خورن ... تو کانون شعر و ادبم که ... خب یکی هست... حالا اگه درست هست زده باشم و زبانکده هم زیر نظر امور فرهنگی باشه ... این بار نوبت یکی از آقایونه صنایعه که پاشو جلو بذاره و اسمش به عنوان مدیریت بره پای تراک ها ... اگه توی میتینگ ها اومده باشید ما صنایع ها رو هرگز فراموش نمی کنین ( اینجا چندتا از 84 ای ها هم هستن )... تو بسیج هم ما آدم داریم ! شنیدیم یکی از آقایون توی بسیج خیلی فعالن ( البته ما فقط خبر یکیشونو داریم شایدم بیشتر بودن ! ) یکی از خانما هم که برد بدر رو می ترکونه ! دییییگه ! تو انجمن علمیمونم که از همه ی انجمنا تا اینجاش فعالتر بوده از 7 نفر اعضا 5تاش 85 ای هستن  !

خب دیگه کی جرات داره به ما صنایع ها بگه خرخون !!!!!

ما که این ترم ندیدیم جز تعداد معدودی کسی درس بخونه ! می تونید از استاد مهرابی بپرسین ! با اون رنج عالی نمراتش !!! منم به شخصه حاضرم نمره شیمیم رو به عنوان نمونه در اختیارتون بذارم...

چارشنبه برای اینکه هیبت دکتر دانشور رو ثابت کنیم همگی رفتیم سر کلاس و در حالی که برای اولین بار در طول این ترم برای امتحان آماده بودیم ایشون طی یک حرکت غافتگیرانه از ما امتحان نگرفت ... تا یکی از دخترامون که فقط واسه خاطر امتحان ایشون روز قبل از شیراز اومده بودن بد جوری بسوزه !!!!!

منم الان مثلا دیروز تصمیم کبری گرفتم که درس بخونم و سراغ نت نیام .... الان همه شما باید به من افتخار کنید !!!!



نویسنده » ماه تابان » ساعت 8:18 عصر روز پنج شنبه 86 دی 13

مدیر تصمیم گرفته است  کمتر پا رو دم پاتیژان بگذارد!

خودمان به درستی درک کردیم که با این وضعیت سایت دانشگاه و دوری راه تا منزلمان ، عمرا به گرد پای پاتیژان اهوازی نمی رسیم... پس همین جا اعلام می کنیم  وفور تعداد پست های یک نویسنده به معنی مهم بودن او نیست. و عمرا کسی پیدا بشود که پرستیژ مدیر را داشته باشد.

بهاران...گل باران.... سپیدان....حالتان خوب است؟ در سلامتی کامل به سر می برید ؟

 

هفته پژوهش:

هفته پژوهش گذشت و ما با ارائه یک سمینار دانشجویی وبرگزاری 3 بازدید علمی به خودمان بسی افتخار می کنیم که درمدتی کم توانستیم کارهای بزرگ بکنیم!

اسم هفته پژوهش آمد....دلمان ماست میوه ای با طعم انار خواست....دلمان ساندیچ هایدای دسته جمعی خواست.... دلمان شیره خرمای بد بو و بد مزه خواست.... دلمان پارک ساحلی کارون خواست...

اتمام کلاس ها:

با اینکه دکتر دانشور به شدت بر لزوم تشکیل کلاس ها در هفته پایانی تاکید دارد و اعلام نموده اند قصد دارند اوضاع  دانشگاه را به اوضاع سال های دهه 40 نزدیک کنند ، ما به علل مختلف !!! قصد هیچ گونه هماهنگی با یکدیگر برای تعطیلی کلاس ها را نداریم( چقدر در این لحظه دلمان می خواهد دکتر دانشور این وبلاگ را بخواند!)و همگی در بلاتکلیفی کامل به سر می بریم .

خدا را شاکریم که همه به این نتیجه رسیدند که هر کس اختیار غیبت های خودش را دارد . من شخصا خیلی وقت است به این نتیجه رسیده ام... از همان پارسال که.....همان کلاس ادبیات که....هیچ ...ولش کنید...یادمان رفته است!

استاد مهرابی:

سری ها........دنباله........( یکی سوال میپرسد) تو یکی دیگه حرف نزن که میام.......!!!...................

........

نمره ها از 80 است.......

......68......65....65.........53......42.......37.......33.....31......25.......12....

ااا ااین چه وضعی است؟......روی چه حسابی؟؟؟..............................چند؟مگه میشه؟.............................. آخه اون امتحان بود اصلا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ............. بفرمایید شیرینی!..........................تو چی گفتی؟ برو حذف کن!............ ..استاد ببخشید دیگه.........................تواسمت چی بود؟......................استاد عکس می گیرید؟..... استاد حالا بی خیال یه چیزی گفت(البته کمی تا قسمتی راست میگفت!)......................... نخورید دیگه! اینا شیرینی دوتا از خانم هاست!......................استاد ما را دریاب...... اگه بیفتیم جزء چهره های ماندگار دانشگاه میشیم......استاد کوتاه بیا

 

قسمت عمده نوشته های این بخش به علت توهین های بی حساب استاد سانسور شد .بسیار از استاد سپاسگذاریم که قصد ماندن در رامین را ندارند.همین!

علوم باغی :

ترجمه های درس علوم باغی روی دست بعضی ها از جمله مدیر مانده است. سعی می کنیم حرکت غیر ورزشی انجام نداده و به دار الترجمه معروف ایالت ملاثانی قدم نگذاریم!( همان که صفحه ای 400 تومان ترجمه می کند!) ما که از کار استاد محبوبمان سر در نیاوردیم . گاه آنقدر شیرین و دوست داشتنی می شود که قلب صورتی از در و پنجره کلاسمان بیرون می رود ، گاهی چنان ضد حالی به بچه ها می زند که در کف آن می مانیم. به یکی از  دختران دانشجوی کلاس ما می گوید: حقش بود 2 تا صفر بهت بدم تا بری بشینی خونه آشپزی کنی!!!

قراری نگذاشته بودیم که :

وقتی در مورد حضور یا عدم حضور در  روز 4 شنبه آینده ، تنی چند از آقایان کلاس را به مشورت گرفتیم یکی از آنها گفت: چیه؟ می خواین باز ما رو بفرستین خونه خودتون برید سر کلاس؟  اگر اولین بار است به این وبلاگ می‏آیید حتما این لینک را ببینید:http://daneshgahema.parsiblog.com/324660.htm

 لازم به ذکر است ایشان از هر گونه شفاف سازی و بحث در این رابطه خودداری نمودند...ما که هر چه فکر می‏کنیم یادمان نمی آید قراری با کسی گذاشته باشیم... حیف که جریان آن کلاس ادبیات ترم قبل را از یاد برده ایم...وگرنه...



نویسنده » ماه تابان » ساعت 9:36 عصر روز پنج شنبه 86 دی 6

چون خیلی ماه تابان در پست های قبلی بهم گیر داده بود تصمیم گرفتم یه چند روزی ننویسم و در پی این تصمیم دیدید که وبلاگ چه به روزش اومد و تار عنکبوت گرفت (به خودم افتخار می کنم ! )

دوشنبه امتحان ریاضی داریم با استاد مهرابی (خودش گفت با ه دو چشمه نه با ح جیمی ! ) جشن روز دانشجو هم که گذشت ! من که این اولین باری بود که توی این جشن شرکت می کردم برام جالب بود ! خداییش با توجه به امکانات دانشگامون دست و پای بچه های شورای صنفی و (ظاهرا امور فرهنگی هم بوده ! ) درد نکنه . حالا جشن شب یلدا در راهه و من هم نگرانه اهوازیام نکنه براشون اتوبوس نذارن !

جاتون خالی رفتیم نمایشگاه یه عالمه خوش گذشت کلی اطلاعات کسب کردیم ! کلی هم چیزای عجیب غریب دیدیم ! یه خروسه بود قد فیل ( یکم کوچیکتر ! ) یا یه لوبیاهایی که می کاشتیشون رو برگشون نوشته داشت مثل دوستت دارم و تولدت مبارک .... !

راستی این هفته ای هم که گذشت هفته کنفرانس ها بود تو دانشگاهمون فرت و فرت کنفرانس می ذاشتن ! منم یه شب موندم خوابگاه جاتون خالی مهمون ماهتابان بودم مثلا ! اولا ساعت 10:30 تازه اومدیم خوابگاه بعدم به من شام تخم مرغ می ده تازه اونم اهدایی از طرف گل باران (نیک آهنگ سابق !‏) منم زنگ زدم به مامانم و آبروشو بردم !



نویسنده » ماه تابان » ساعت 3:35 عصر روز شنبه 86 آذر 24

می بینم که هر دم از این باغ بری می رسد ! بهاران خانم از اینکه قدم رنجه فرمودید و چند کلامی برایمان نوشته کردید شدیدا ممنون !        

ما دلمون شدیدا برای اتوبوس راه راه قرمز محبوبمان تنگ شده ! آخه فقط یه بار اومد و بعد ما را در هجران زلف پریشانش به آتش کشید ! ما دوباره فجیعا سر پا بودیم !

آخیشششششششششششش! امتحان فیزیک هم گذشت !نمی دونم احساس می کنم بد ندادم اما ..... تا تقدیر چه برایمان در نظر گرفله باشد !

این امتحان چند نتیجه داشت !

1.بعضی از ما دانشجویان عزیز هنوز نمی توانیم عدد 9 را بشناسیم !

2. من تازه معنای توزیع بار را پس از امتحان در یافتم !( من ظاهرا باید دویاره با استاد محبوبم -استاد سواعدی - درس فارسی را بگذرانم...)

3.استاد همچین هم بد اخلاق نیست !

4.من و استاد هر دو در ضایه کردن انسانها تبحر داریم!

5. می شود از استاد فرهادی نترسید !



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:2 عصر روز پنج شنبه 86 آذر 15

سلا م
 اخبار انجمن علمی از زبان عضو اصلی انجمن
مفید و مختصر عرض می کنم :
به ما گفتن غرفه بزنید ولی رو ما حساب باز نکنید ما به شما پول نمی دیم می گیم آخه چرا مگه چی خواستیم از شما. می دونید چی می گن : ما تو تامین بودجه امور اساسی دانشگاه موندیم حالا بیایم واسه شما پول بدیم که چی بشه نه انصافا راست گفتن آخه مگه ما غیراز اینه که می خوایم  بوفه دانشگاه رو توگروه باز کنیم !!!!!!!!!!!
 گفتن برید بازدید ما به شما کمک می کنیم ولی از اونجایی که ما دوست نداریم باعث زحمت عزیزان بشیم در نتیجه گفتیم نه نه نه نه نه ، التماس نکنید ما بازدید علمی برو نیستیم بریم بازدید که چی بشه! هان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به ما گفتن دیگه از نمایشگاه نگذرید برید نمایشگاه.  باز هم ما گفتیم نه  آخه این نمایشگاه چه اطلاعاتی بر اطلاعات ما می افزاید بریم اونجا وقتمون رو تلف می کنیم  نه نمی ریم !!!!!!!!!!
 به ما گفتن سمینار ارائه بدین  .باز هم که می دونید گفتیم نه  آخه سمینار های ما در برابر دیگر سمینار ها نمی تونه سربالا کنه آخه انشجو چش به سمینار دادن هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بالاخره تصمیم گرفتیم کارهای اجرایی هفته پژوهش رو در اختیار مسئولین دانشگاه قرار بدیم . آقا آره قبول ما کم آوردیم!!! بابا ما چمون به این کارها از اولش هم نباید شروع می کردیم  مگه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟



نویسنده » ماه تابان » ساعت 11:39 صبح روز پنج شنبه 86 آذر 15

سلام.
1-پاتیژان...تیک ایت ایزی
 همه می‏دانند که در این هفته ما هم امتحان داشتیم هم شورای صنفیمان جشن داشتند و هم انجمن علمیمان در تکاپو بودند ، لذا اگر شصت پایمان در چشممان برود تعجبی ندارد ، از بس سرمان شلوغ می‏باشد ، حال در این اوضاغ قاراشمیش پاتیژان به آقای ...گیر داده است و می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏گوید وی روی اعصابش مدام قدم می‏زند...شما بگویید من به او چه بگویم؟
2- ساعت خواب؟؟
یکی از شورای صنفی‏های ما از بس در تکاپو می‏باشد و خسته شده است ،سر کلاس ریاضی استاد وی را متهم کرد که نصف ساعت کلاس را در خواب به سر می‏بّرده...خودش که به شدت تکذیب می‏کند . ولی استاد آن روز برای رفع خستگی به همه گیر سه پیچ داده بودند...
3-امتحان علوم زراعی(استاد ابدالی)
برگزاری این امتحان  به ما فهماند که بعضی‏هایمان عمرا نمی‏توانیم از تقلب صرف نظر کنیم! حتی اگر استاد ابدالی عزیز بگوید نداشتن نمره منفی وابسته به رفتار متین و متشخصانه شماست و ...
همان خانم محترم شورای صنفی ما که بسیار سرش شلوغ می‏باشد ، از بس که این روزها دچار کمبود خوابگاه گشته ، به استاد گفت: استاد...بعد از امتحان می‏توانیم به خوابگاه برویم؟ من به عنوان یک دانشجو واقعا متشکر از زحمات بی‏دیریغ ایشان هستم...کاش همه دانشجویان در همه تشکل‏ها همین‏گونه فعال باشند...دلمان برایش کباب می‏خواهد...
4-ما همگی سالم می‏باشیم( البته از نظر جسمی!!!)
استاد هیودی آرام آرام تمام حواس 5 گانه بچه‏های کلاس ما را زیر سوال می‏برد! می‏ترسیم اگر همیگونه بگذرد  متهم به نقص عضو هم بشویم!!! 
5- امتحان فیزیک:(استاد فرهادی راد)
.....................................
...............................................................
.....................................
6- استاد فرهادی همواره ما را از ساعت 2  بعد از ظهر تا خود ساعت 6 در کلاس نگه می‏دارند و حتی اگر این 4 ساعت پیاپی را در کلاس بوده باشیم و ربع ساعت آخر را برای یک کار اورژانسی از کلاس بیرون برویم و به حضور و غیاب نرسیم ، علاوه بر غیبت خوردن نمره منفی هم می‏گیریم...
در کلاس این هفته از بس ذهن فعال ما خسته بوده و چشمانمان به زور باز می‏شد ، یکی از دانشجویان شجاع ما در ساعت 5:10 گفت استاد خسته نباشید!!!
 استاد بعد از کلی درس دادن! گفتند مگر ساعت چند است که خشته شده‏اید؟ آن دانشجو گفت استاد ساعت مغزمان 10:30 شب است...استاد با بی خیالی فرمودند: البته اگر مغزی داشته باشید



نویسنده » ماه تابان » ساعت 10:57 صبح روز پنج شنبه 86 آذر 15

اونایی که رپ می خونن یه اصطلاحی دارن به اسم dis یعنی با هر کی مشکل دارن یه مشت حرف رو به صورت شعر بارش می کنن و اسم اون آهنگ رو می ذارنdis+نام شخص بیچاره مورد نظر

اینا رو گفتم که بگم : من می خوام یه پست بذارم مدیر نمی ذاره !

من می خوام یه پست dis برای آقای ... بذارم ماه تابان می گه نه !
می گم دارم از دست رفتارای آقای ... دق می کنم می گه آروم باش !
هر چی می گم بابا دیگه به اینجام رسیده (دقیقا مماس خارج با انحنای چونم به شعاع r)می گه تو می تونی تحمل کنی ... اما بابا ماه تابان باور کن من دارم می ترکم بذار یه پست dis mr ... بذارم می گه نه ! ( نمی دونم چرا این سه تا نقطه نرفتن اون ور ! اصلا هر چی به این آقای ... مربوط می شه باید رو اعصاب من راه بره اون وقت ماهتابان هی می گه چی کار این بیچاره داری !!! باور کنید آخرش یا اون منو می کشه یا من اونو! در هر صورت ما باهم فارغالتحصیل نمی شیم ! من می دونم !)

بالاخره بعد ازاون همه رفتن به شورای صنفی و پی گیری های اون بنده خداها که داشتن از دست ما موهاشون رو می کندن امروز صبحی یه اتوبوس قرمز راه راه کاملا خالی از راه رسید ! ما هم ذوق مرگ شدیم ! و هر کدوم از اتوبوس های دانشگاه که از کنارمان رد شد برایشان کلی افه گذاشتیم ! هنوز هم باورم نمی شود ما صبحی تا ملاثانی نشسته بودیم !

راستی دو سه روز دیگه جشنه قابل توجه اهوازیهای گل ! اتوبوس برای اهواز ساعت 9 هست (اینم یکی از خوبیای شورای صنفی امسال !به هر حال هر چی باشه دو تاشون صنایع غذایی هستن !)

 



نویسنده » ماه تابان » ساعت 8:10 عصر روز سه شنبه 86 آذر 13

1-حال که ما متوجه شدیم در این دانشگاه ، به جز آقای بیات ، آقای فتحی هم از شورای صنفی حساب می برد ! شورای صنفی های کلاس ما ### از شادی در پوست خود نمی گنجند...
در کلاس رسم فنی عملی ، یکی از شورای صنفی های ما !!!### حوصله ماندن در کلاس را نداشت و لذا ما دوستان همیشه در صحنه ریا، با استفاده ابزاری از اسم شورای صنفی و با مدد جویی از قوه تخیلمان و ترتیب دادن یک جلسه خیالی و نهایتا با گفتن این جمله که (با دکتر جوینده جلسه دارد!) وی را روانه خوابگاه کردیم!
راستش خودمان هم مانده ایم که چه طور دورغ به این بزرگی را سرهم کردیم و کمی تا قسمتی عذاب وجدان داریم...
2-تا به حال ساعت 5:50 صبح در محوطه بوده اید؟برای رسیدن به اولین سرویس صبح باید این کار را بکنید . حال اگر سرویس مفت خواستید ، ما راهی را به شما پیشنهاد می کنیم : زحمت بیدار شدن در صبحگاه را به خود داده و به سرویس مدرسه بچه های اساتید آویزان شوید ! ساعت 6 صبح حرکت می کند...
3-ما به شدت دلمان برای استاد دانشور عزیز و خاطرات خارجه اش تنگیده است...دلمان بد جور هوای شنیدن عبارت( یه پیرزنه...) و خنده های ریز بعدش را کرده... ( حالت ما وقتی استاد هنگام حرف زدن و خندیدن ضایعمان می‏کند : )
هفته ها می گذرد...استاد به کلاس ما نمی آید و ما نگرانیم...نگران عقب ماندن از درس شیرین علوم باغی و نگران کلاس های فوق العاده در آخر ترم...
4- امروز با یکی از دوستانم از دانشگاه چمران صحبت می کردم...وی در مورد استاد فرهادی عزیز می گفت ترم قبل از بچه های کامپیوتر چمران تنها یک نفر درس استاد را پاس کرده است!!!
حال ما چه کنیم که از 50 نفر بچه های ترویج خودمان هم تنها 5 نفر نمره قبولی گرفته اند!!!؟؟؟
خواهشا دعا بفرمایید که همه اینها شایعه باشد...دعا بفرمایید... راستی... درس هم بخوانید!...زیاد...
----------------------------------------
پی نوشت:###

1-استارت آن دروغ بزرگ را خودم زدم! هر چه سعی کردم در این پست ، بقیه را هم شریک کنم آخرش نتوانستم!
2-بچه های شورای صنفی خیلی دلشان می خواهد که عینا با لفظ شورای صنفی خطاب شوند !  باور ندارید؟ امتحان کنید( به همه بگویید امتحان کنند)... بگویید : خانم شما شورای صنفی هستید؟ یا مثلا بگویید : ببخشید خانم شورای صنفی و ... خلاصه کاری کنید که احساس کنند بین آنها و در و دیوار و ساختمان شورای صنفی ، تفاوت چندانی وجود ندارد!!! به ضمانت من این کار را بکنید... خیلی دوست می دارند....


نویسنده » ماه تابان » ساعت 11:29 عصر روز جمعه 86 آذر 2

<   <<   6   7   8   9      >