سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اولاش! - جزوه‏های کلاسی






درباره نویسنده
اولاش! - جزوه‏های کلاسی
مدیر وبلاگ : ماه تابان[102]
نویسندگان وبلاگ :
پاتیژان[6]

صنایع غذایی 85 دانشگاه رامین... دانشگاه رامین!!! ...خوب اصلا اونطوری نبود که انتظارشو داشتیم...ولی تصمیم نداریم دیگه به این چیزا فکر کنیم. لااقل تو این وبلاگ قرار نیست از این حرفا بزنیم. قراره با نگاهی طنز ، روزمرگی های بچه های صنایع غذایی 85 رو بنویسیم.اگه نتونستیم یه لبخند گوشه لباتون بیاریم ببخشید! ولی سعی میکنیم جوری بنویسیم که کسی افسرده از اینجا بیرون نره...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اولاش!


لینک دوستان
باغبانی‏هامون 86
گیاه پزشکی‏ها مون
سایت دانشگاهمون
باغبانی‏ها مون
ترویجی‏ها مون
زراعتی‏ها و اصلاحی‏ها مون
اقتصاد کشاورزی‏ها مون
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
اولاش! - جزوه‏های کلاسی

آمار بازدید
بازدید کل :64935
بازدید امروز : 18
 RSS 

   

خداییش هنوزم حسش نبود که بنویسم ... یعنی می دونین خبر خاصی هم این روزا اتفاق نمی افته ... درسته هنوز باهم دعوا می کنیم اما دعوا هامون دیگه خنده دار نیست گریه داره برای همین هم نوشتنم نمی یاد . آخه چقدر بیایم اینجا و از دعواهای بی مزه ی خودمون بنویسیم .

صنایع غذایی ها .... .

دیروز امتحان میکروب داشتیم . یادتونه ؟؟ باحال بود نه ؟من که با اینکه بد دادم کلی حال کردم و کلی هم سوتی دادم :

1. من از ایستگاه 5 شروع کردم

2. من از ایستگاه 5 شروع کردم .
3. اه ! من که می گم از ایستگاه 5 شروع کرده ام . خب مگه یادتون نیست ! امتحان ایستگاه ایستگاه بود خب !
4. دیگه توضیح نمی دم برین بعدی .
5. هیچی تو ایستگاه نیست !من ( استاد !!! اینجا ایستگاه استراحته ؟؟ ) برگه ها توزیع شدن . من سوالم تشریحیه بدون تصاویر زنده . بلدمش !
4. من : یکی از آقایون گرامی : خانوم پاتیژان خانوم ایستگاه رو اشتباه اومدین !من :

6. من هنوز گیجم . پس ! یه خرابکاری می کنم که نمی فهمم تا ایستگاه 16 . پس شما یه 3 تو ذهنتون داشته باشین !

7/8/9/10/11/12/13/14/ مزخرف و بی نمک بودن. ما فقط هی 2 دقیقه یه بار دور خودمون تاب می خوردیم  
15 .من  فکر می کردماون دستگاه که برچسب روشه مورد سواله بعد از دوساعت ( که در اینجا منظور 1دقیقه از 2 دقیقه می باشد )فهمیدم اون محیط کشت قرمزه رو می خواد

16 . گند کاری که تو ایستگاه 6 زدم اینجا رو شد قراره بیان ازم به عنوان استعداد برتر کمک بگیرن  نمی گم چه گندی زدم تا تو کفش بمونین فقط بگم که

17/1/2/3/ در کف اتفاق حاصله بودم و

نتیجه امتحان ؟

..................................................................................
راستی ایستگاه گاو وگوسفند  چه خبر ؟

..........................................................

خب دیگه حوصله ندارم . دوستا این بخش رو بعد از شنبه بخونید

.

.

 فرجه ها خوش بگذره

......................................................................

بعد ها پاتیژان نوشت فرجه ها چقدر خوش می گذرد !



نویسنده » ماه تابان » ساعت 9:10 صبح روز پنج شنبه 87 خرداد 2

موضوع این هفته  :  حرف را باید گفت...

به اندازه کافی گویا هست!



نویسنده » ماه تابان » ساعت 12:9 عصر روز یکشنبه 87 اردیبهشت 29

آریاگان اندر خم وقایع جدید مانده

ما که خبر داشتیم اما از طرف آن دسته هم کلاسان محترم می نویسم (سفارش شده ) که لطفا هماهنگی ها را به سمع و نظر کلیه اهالی کلاس برسانید.

آریاگان و سایر هم کلاسان به انتهای ترم رسیده اند .

                              برای موفقیت در امتحانات دعا می کنیم.



نویسنده » ماه تابان » ساعت 4:22 عصر روز دوشنبه 87 اردیبهشت 16

این چه وضعیه؟
جهنم سبز تبدیل به جنگل سبز جهنمی شده؟
این رسمشه؟

خوب این غر زدن نداره؟

شورشو در آوردن بعضیا

جالبه ادای آدمای متشخصم در میارن.
.
راستی سلام یادم رفت! اعصاب نمیذارن برا آدم
.
.

کاش جنگلیا رو جدا میکردن

ما میچسبیدیم به همون جهنم سبز قبلیمون

اونا شاید جنگل بهشتشونه!!؟؟برن خوش باشن...

 

--------------------------------------------------
کدوم غر غرویی دیدین طنز بنویسه؟مدیرم با این قوانینش!

 

 



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:51 عصر روز جمعه 87 اردیبهشت 13

سلام

حال و روزم خوب نیست که شاد بنویسم . یا داد و فریاد راه بیاندازم . جایی بین زمین و هوا ایستادم و دستم به هیچ جایی بند نیست . ملت هم که خدای رعایت حقوق هم دیگرند ! آدم اصلا پر از رغبت برای رفتن به دانشگاه می شه . حال کل کل با مدیر رو ندارم . اما عجیبه که این بار پاتیژان و ماه تابان با همدیگه موافقن .

 قانون جنگلی های عزیز ....

برام مهم نیست که چه جوری رفتار می کنین .... چه جوری فکر می کنین ... چه قدر برای هم کلاسی هاتون ارزش قائلید !!!

این روزا به این فکر می کنم که کاش زود تر تموم شه و تابستون برسه ... کاش می شد کلاسامون کوتاه و کوتاه تر بودن ...

قانون جنگلی های عزیز ! شما رو نمی دونم اما تو جنگلی که ما زندگی می کنیم ...

شوخی حد و حدودی داره !

معمولا با کسی شوخی می شه که خودش با هاتون شوخی داشته باشه !‏( به جمله بندیم گیر ندین لطفا !‏)

و در خلاصه اینکه ...

قانون جنگلی های عزیز توی جنگل ما تارزان و دوستاش معمولا  جلوی بی قانوناش می ایستن ... تو جنگل شما چی ؟؟



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:16 عصر روز جمعه 87 اردیبهشت 13

مدیر گفته است متحول می شویم؟مدیر گفته است در مورد یک جنتلمن واقعی بنویسید؟

تحول وبلاگی بخورد در فرق سر مدیر! ننویسید خانما...دست نگه دارید.....اوضاع بحرانی است...گاهی انسانیت چند نفر خاص زیر سایه بی مباهاتی عده ای دیگر گم می شود. نمی شود از مساله ای به این بزرگی گذشت و آن سایه را دید...می شود؟

آریاگان انصافا خوب شروع کرد...

من سکوت میکنم....(سکوت سرشار از ناگفته هاست!!!)

بقیه ادامه دهند لطفا!



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:9 صبح روز پنج شنبه 87 اردیبهشت 12

سلام

 

آریاگان امروز خیلی شاکیه آخه این چه وضعشه اگه قانون جنگل تو آزمایشگاه حکمفرماست به ما هم بگید تا بدونیم  بالاخره یه فکری به حال خومون بکنیم.عجیب هم نیست اگه وسط جنگل لوله آزمایشگاه و آگار و پلیت وبشر وبورت و... با سر و صدای یه عده مشتاق فراگیری که آزمایشگاهو با خونه ننشون اشتباه گرفتن و...اون وسط مسطاش  سروکله تارزان ییهو از ناکجا پیدا بشه چندان جای تعجب نیست

 

آخه... مگه ارلن وبشر و بالن کش اومدنین که از دست ملت می کشی بیرون؟ آریاگان واقعا از حجم جیب ها در عجبه که چه طور یه بشر اون تو جا میشه؟ نکنه جیب ها سفارشی دوخته شده باشن؟

                                                                          الله اعلم

ای روزگار دیدی با آریاگان چی کردی؟ ربایش آگار ندیده بودیم که دیدیم.

خدا به همه ما وشما صبر بده.

 



نویسنده » ماه تابان » ساعت 8:27 عصر روز چهارشنبه 87 اردیبهشت 11

سلام.

آریاگان  این دفعه(البته فقط و فقط این دفعه) بنا به در خواست مدیره ی محترمه(که خاطرشون خیلی برای آریاگان عزیزه) قراره در مورد یه جنتلمن واقعی بنویسه البته ایشون باید خیلی به خودشون افتخار کنن چون آریاگان به هیچ وجه اهل تعریف از دیگران نیست و این دفعه هم یه استثنا عمیق روحی رخ داده… 

لازم به ذکره که لازم نیست راه دوری بریم تو همین رامین بگردیم پیداش میکنیم

القصه که که جریان حوادث در محل مخوفی به نام کارگاه رخ داد . محلی تاریک  گرم  و خشن. که روز وشب وشب وروز صدای کوبش فلز بر فلز از ان قطع نمی شد.

القصه که در این محل این جنتلمن واقعی به استمداد نازکدلانی آمد که طاقت بینش حمله وحشیانه پتک بر پیکر نحیف آهن را نداشتند در این میانه بود که این جنتلمن واقعی با حرکتی جوانمردانه پتک از دست نرم دلان بر گرفتند و خود با نیرویی وصف ناپذیر به کوبش مشغول . که البته در این مسیر ایشان از سیر متلک های باب روز پنهان که از زبان کور دلاان نابخردی که در این میانه از آب گل آلود« به قول خودشان» ماهی های تازه میگرفتند بی نصیب نماند.وصد البته که از نظر ما و ایشان این حرف های به قول امروزیها"صد من یه غاز" به پشیزی نمی ارزد چه که: ارواح شریف انسانی به هر کسی اعطا نمی شود جز انان که طرف لیاقتش باشند و یا در این وادی سخت بکوشند.

آریاگان نیز در این میانه واویلا دست به دعا برداشت و ضمن طلب مغفرت برای تمامی بندگان خدا برای تمامی رامینیان علی الخصوص ...یان آرزوی علو روح جوانمردی  و مهم تر از آن یافتن مفهوم گمشده ای به نام« رگ » کرد.

                      

 

                          الهی آمین



نویسنده » ماه تابان » ساعت 8:24 عصر روز چهارشنبه 87 اردیبهشت 11

با آمدن بهار و در پی آغاز تحول طبیعت ما نیز بر آن شدیم تا تحولی وبلاگی  را بر نویسندگان این وبلاگ اعمال کینم
زین پس موضوعی  واحد انتخاب شده و همه نویسندگان الزاما در مورد ان می نویسند. البته انهایی که کمی فزون جنبشی دارند مثل پاتیژان میتوانند
خارج از گود!نیز قلم فرسایی کنند.

یک جنتلمن واقعی
جنتلمن واقعی را بی گمان همه می شناسند.
همان آقای محترمی که بی منت به داد همه می رسد
همان که در کارگاه عملیات مردانگی و غیرت و شخصیت خود را به رخ دیگر آقایان کلاس می کشد
همان که قرار شده نمره کامل درس عملیات را از استاد بگیرد.
از بس خانمها مدحش را نزد استاد گفته اند..
همان که اسمش را نمیبرم تا اجرش محفوظ بماند
 

 

 



نویسنده » ماه تابان » ساعت 2:11 صبح روز جمعه 87 اردیبهشت 6

هاااااااااااااااااااااااااااای ! هووووووووووووووووووووووووی! من اومدم ! برین کنار تصادف نکنیم

من اومدم که کولاک کنم ( البته اگه سرویس امنیتی دانشگاه بذاره ... به هیچ وجه من الوجود این حرفم سیاسی نبود ! ) میل خودتونه بهتره که عرصه رو خالی کنین . وگرنه ... اون مدیرمون هم باید بدونه که بعد از اومدن من ممکنه دیگه حتی کسی به نوشته های اون توجه هم نکنه ... نه که خوشکل می نویسم !

به هر حال میل خودتونه دیگه ... تا دیدار بعدی خدا نگه دار !



نویسنده » ماه تابان » ساعت 11:21 صبح روز یکشنبه 87 فروردین 25

<      1   2   3   4   5   >>   >