سفارش تبلیغ
صبا ویژن



وقتی دلمان برای خودمان تنگ می شود .... - جزوه‏های کلاسی






درباره نویسنده
وقتی دلمان برای خودمان تنگ می شود .... - جزوه‏های کلاسی
مدیر وبلاگ : ماه تابان[102]
نویسندگان وبلاگ :
پاتیژان[6]

صنایع غذایی 85 دانشگاه رامین... دانشگاه رامین!!! ...خوب اصلا اونطوری نبود که انتظارشو داشتیم...ولی تصمیم نداریم دیگه به این چیزا فکر کنیم. لااقل تو این وبلاگ قرار نیست از این حرفا بزنیم. قراره با نگاهی طنز ، روزمرگی های بچه های صنایع غذایی 85 رو بنویسیم.اگه نتونستیم یه لبخند گوشه لباتون بیاریم ببخشید! ولی سعی میکنیم جوری بنویسیم که کسی افسرده از اینجا بیرون نره...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اولاش!


لینک دوستان
باغبانی‏هامون 86
گیاه پزشکی‏ها مون
سایت دانشگاهمون
باغبانی‏ها مون
ترویجی‏ها مون
زراعتی‏ها و اصلاحی‏ها مون
اقتصاد کشاورزی‏ها مون
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
وقتی دلمان برای خودمان تنگ می شود .... - جزوه‏های کلاسی

آمار بازدید
بازدید کل :65020
بازدید امروز : 68
 RSS 

   

وقتی دلمان برای خودمان تنگ می شود گاهی ....

دلواپسم ... استرس دارم ... نمی دونم آخر این ترم با چه اوضاعی تموم می شه ....

خداییش واحدایی که بهمون دادن کمه اما نمی دونم چرا هر چی می دوییم بهشون نمی رسیم ! من موندم ترمای قبل چه خبر بوده با اون همه واحد هاااا ! این روز ها اگه از احوالات ما صنایع غذایی ها جویا باشید از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ! سخت مشغولیم !!! سمینار ، ترجمه ، سمینار ! دلمان برای خودمان وقتی ترم پایینی بودیم تنگ شده ! وقتی وقت داشتیم که به همه چیز گیر بدیم . وقتی می شد از کاه  کوه ساخت . این روز ها انقدر گاهی وقت ها آروم و متین ظاهر می شیم که گیج می شویم !!!!

امروز اولین کلاس واقعی آزمایشگاه میکروب این ترم بود ( حداقل برای من ) نه اعصاب خوردی بود . نه کشمکش . نه وقت گذرونی بی حاصل . من واقعا واقعا و با دقتی بیشتر از همیشه میکروب کشت کردم . من به عنوان دانشجوی صنایع غذایی بالاخره شبیه آدمیزاد میکروب کشت کردم ....

بذارید اصلا از اول برنامه ی اکثریت بچه ها رو بدم . ( اونایی که جلوتر یا عقب ترند با خودشون . ما در مورد میانه ها صحبت می کنیم !!!)

یکشنبه_ امروز اول هفته می باشد . هفته ای از نوع صنایع غذایی . صبح کله ی سحر به نام خدا اقتصاد هستم !

ما در این درس خیلی چیز ها یاد می گیریم . مثلا اینکه به خوبی روشنمان می شود که نباید در کرمان کارخانه سوسیس و کالباس بزنیم . در خوزستان آدم ها دوغ گاز دار می دوست دارند . و اینکه بهترین نظام موجود نظام اقتصاد لیبرال است که من هنوز نمی دانم چرا هم زمان با درس ما در کل جهان در حال وارفتگی می باشد !!!

اما خدایی اش استادمان را دوست داریم .( هر چند اول هایش به ما گفته بودند  استادتان دکتر بهتاش است و بعد نبود ! ) و سر کلاس خسته مان  نمی شود . به راستی که خدا مقدار این استادان را فزونی بخشد !!!

یکشنبه _ ما در حالیکه هنوز میان روز یکشنبه می باشیم خرامان می رویم به سمت آزمایشگاه جانور شناسی ! جایی که کلاس نظری میکروبمان را در آن تشکیل می دهند . ما اصلا به مسئولان دانشکده ی علوم دام غر نمی زنیم چرا که قانع شده ایم تبعیض نمی گذارند و برایشان ما همان چنانیم که دانشجوهای گروه خودشان !!!!! در ضمن از آن آزمایشگاه لبنیات 1 در 1 بسیار بهتر می باشد و ما از ترس باز گشت به همان کابوس دخمه ای شکل ،آرام می گیریم !

استادمان که دیگر آشناست . اولین استاد گروهی که از همان ابتدا دیدیم . استاد راهنمای خودمان . درسش خوب است فقط اسم زیاد دارد و این اسم ها  مارا دق می دهد . ما از ترس کوییز نگفته و نا خواسته !!! آب دهانمان خشک شده است . و بچه ها در این بین هی سمینار می دهند ...

لازم نیست بگویم که عصر یکشنبه است و ما به شکلی مفتخرانه باز هم اقتصاد داریم !

دوشنبه !_ صبر کنید ... آها یادم آمد !! نیست که ما هنوز حالمان خوب است و روزهای ابتدایی هفته است !! برایمان دو کلاس پشت سر هم آزمایشگاه گذاشته اند . حالا بسته به این که در کدام تقسیم بندی باشی یا اول می روی میکروب بعد کامپیوتر یا اول می روی کامپیوتر بعد میکروب !!

آزمایشگاه میکروب را که گفتم ! تنها نکته ی عمیق دیگرش این بود که سر کشت دارچین یکی از دوستان شفیق حین کشیدن محلول با پیپت آن را نوشید !!! و اعلام کرد که طعم شله زرد می داده است !!! ( ما در این هوای بارونی دلمان شله زرد خواست ! حتی اگر دوست نداشته باشیم ! )

سر کلاس کامپیوتر هم منو ماه تابان کنار هم می نشینیم و چه بلاها که سر این کامپیوتر نو نوار سایت نمی آوریم ! یعنی عملا خدایش بیامرزاد ! تمام سوالات مطرح شده از دوران طفولیتمان را آزمون و خطا می کنیم عمیقا !!! طفلک استاد ! گاهی دلم برایش می سوزد . بخصوص وقتی باید ما را در سکشن عصر در ردیف های جلو و خنده های مداوممان تحمل کند شدید !

سه شنبه است _ باورمان شده که دیگر اول هفته نیست چون برایمان آخر هفته است ! ابتدایش را یادم نیست میکروب داریم اول آیا ؟ استاد می آید . درس می دهد و ما لابه لای اسامی میکروب ها غرق می شویم ! و هی بچه ها سمینار می دهند !!!!

سلام علیکم ! ما در این هنگام با مدیر گروهمان مبحث سرد خانه را داریم ! هر چند من این درس را دوست ندارم و از حرص ترجمه اش داغ کرده ام اما مصلحتمان ایجاب می کند بگویم به!به! چه درس ماااهی !

خدا مرا ببخشد ! داشت تفسیر یادم می رفت . ما اینجا در گروه های دیگر ادغام می شویم . ما در این کلاس دو نفره روی یک صندلی می نشینیم !!!خدا آخر و عاقبتمان را ختم به خیر کند ! سمیناااار !

................. اگر این هفته از آن دو هفته یه بار های استثنایی باشد ! ما در طول دوشنبه و سه شنبه دو بار شیمی مواد داریم و پنجشنبه ها هم دانشگاه ما را با سه سکشن پیوسته ی شیمی پذیرا می شود . خدایا کاری کن استادمان پایان نامه ی دکترایش را هر چه زودتر تمام کند و پیشمان بماند . خداوندا شاهد باش این دعای سی و پنج جفت چشم خسته است که مدت های مدیدی است  صبح ساعت هفت پنج شنبه را به چشم ندیده اند!

  ! الهی آمین !



نویسنده » پاتیژان » ساعت 9:59 عصر روز دوشنبه 87 آبان 13