امروز خیلی حالم خوبه ! آخه یه هفته می شه که می ریم دانشگاه ... هفته ی اول به نظر من متعلق به استاداست
وای که ما این ترم چه استادایی داریم ! یکی از یکی گل تر من و ماه تابان سر کلاس از ترس یخ کرده بودیم و از خودمون نا امید شدیم می گید چرا ؟ خودتون قضاوت کنید
اول استاد زبان بود که فرمودند فوق العاده از دست سواد ناچیز دانشجوها (انگری ) عصبانین ! . حسابی از خجالت ما در اومدن البته در آخر اعتراف کردن که کلاس ما از سکشن قبلی (کلورتره ) باهوشتره ما هم کلی کیفور شدیم
استاد بعدی که به ما حال داد دکتر دانشور بود که ما رو از خوردن خرما و صادرات به خارج مایوس فرمود( فکر کن چقدر تو روحیه ما خوزستانیها اثر گذاشت آخه ما با خرما زنده ایم )
اما از همه زیبا تر استاد فرهادی راد بود که سه چهارم وقت را به دعوا کردن با ما و تعریف خاطرات ترسناک دعوا کردنش با دانشجویان بی تربیت و ادب کردن ما اختصاص فرمودند من به شخصه صبح وقتی بیدار شدم و جای خود را خشک دیدم بسیار تعجب فرمودم
به قول استاد غرباوی استاد زبانمون بابای (1)
...................................................................................
زیر نویس :
(1) خداحافظ