سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مدیر صحبت می‏کند... - جزوه‏های کلاسی






درباره نویسنده
مدیر صحبت می‏کند... - جزوه‏های کلاسی
مدیر وبلاگ : ماه تابان[102]
نویسندگان وبلاگ :
پاتیژان[6]

صنایع غذایی 85 دانشگاه رامین... دانشگاه رامین!!! ...خوب اصلا اونطوری نبود که انتظارشو داشتیم...ولی تصمیم نداریم دیگه به این چیزا فکر کنیم. لااقل تو این وبلاگ قرار نیست از این حرفا بزنیم. قراره با نگاهی طنز ، روزمرگی های بچه های صنایع غذایی 85 رو بنویسیم.اگه نتونستیم یه لبخند گوشه لباتون بیاریم ببخشید! ولی سعی میکنیم جوری بنویسیم که کسی افسرده از اینجا بیرون نره...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اولاش!


لینک دوستان
باغبانی‏هامون 86
گیاه پزشکی‏ها مون
سایت دانشگاهمون
باغبانی‏ها مون
ترویجی‏ها مون
زراعتی‏ها و اصلاحی‏ها مون
اقتصاد کشاورزی‏ها مون
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مدیر صحبت می‏کند... - جزوه‏های کلاسی

آمار بازدید
بازدید کل :65197
بازدید امروز : 21
 RSS 

   

سلام. توجه توجه .مدیر صحبت میکند(کاملا اتو کشیده و لفظ قلم...طوری که عمرا کسی بتواند حدس بزند او کیست!)
 1- 
بخش علمی را فعلا به رود خانه کارون فکندیم.
 2- 
این دلیل نمی شود که چون پاتیژان اهوازی می باشد روزی شونصد تا پست بگذارد و ما هیچ!!!.
 از این به بعد خانم پاتیژان به علت دسترسی آسان به اینترنت وظیفه دارد هر روز وبلاگ را گردگیری کرده  و نظرات را خوانده  و پاسخ بگویند و از این جور کارها. نه اینکه هی پشت سر هم بخواد پست بگذاره. ( اینقدر هم به قالب وبلاگ گیر ندهد. بهمان بر میخورد!!)
3 -  یکی از شورای صنفی های ما به شدت دچار جو گرفتگی می باشد و وقتی من( مدیر) از وی پرسیدم :
اگه همین حالا بهت  بگن برو دندونپزشکی بهشتی بخون ، میری؟
گفت:خوب اگه اونجا هم تو شورای صنفی باشم آره!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خودش ان شاء ا...  به زودی می آید و توضیح می دهد که منظورش از این شرط چه بوده..
 4- دانشگاه خوشگل ما این چند روزه به شدت تعطیل بود و شهرستانی های عزیز عمدتا به خانه رفته بودند. سر کلاس استاد هیودی یک آقای غریبه که با ما کلاس داشت و اتفاقا آن روز تنها آقای موجود در کلاس بود ، دم در ایستاده بود و هی به ماچشم غره می رفت و انتظار داشت ما به روی مبارک بیاریم و بلند شویم برویم بیرون. نمی دانست که ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم ، ما نیامده بودیم که برویم!!! و بیش تر از هر چیز در دنیا به درس و علم آموزی بها می دهیم .
همه شاهدند که اینجانب چقدر تلاش بی قفه انجام دادم که استاد از خیر حضور غیاب بگذرد ولی نگذشت .
5-  استاد دانشور آنقدر قدرت داشتند که باقی مانده بچه ها را تمام و کمال  سر کلاس بکشانند.لازم به ذکر می باشد که( به زور)  یک کویز هم گرفتند.... همه شهرستانی ها باید بسیار از ما ممنون باشن که سر کلاس ایشان حاضر شدیم . چون عصبانیت معاون آموزشی دانشگاه   می توانست به ضرر خیلی ها باشد
6- در ضمن جامعه دانشگاهی اعم از کلاس خودمان و بقیه هم کلاسی های فیزیکمان باید از اینجانب( مدیر) کمال تشکر را داشته باشند که با توجه به این که ............. سر کلاس فیزیک حضور به هم نرساندم! باور کنید من بسیار انسان صبور و با جنبه ای هستم . به جان خودم !!
   7- اینو  اگه  نگم می‏میرم( بی خیال لفظ قلم حرف زدن...:)
آقایون شهرستانی موجود در محوطه دانشگاه ، توجه کنین ، شما  اهواز قبول شدین...نه سیبری! چه جوری روتون میشه تو این فصل سر ظهر با کاپشن و پلیور تو محوطه رویت بشین؟



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:47 عصر روز پنج شنبه 86 آبان 17