سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خبرستان - جزوه‏های کلاسی






درباره نویسنده
خبرستان - جزوه‏های کلاسی
مدیر وبلاگ : ماه تابان[102]
نویسندگان وبلاگ :
پاتیژان[6]

صنایع غذایی 85 دانشگاه رامین... دانشگاه رامین!!! ...خوب اصلا اونطوری نبود که انتظارشو داشتیم...ولی تصمیم نداریم دیگه به این چیزا فکر کنیم. لااقل تو این وبلاگ قرار نیست از این حرفا بزنیم. قراره با نگاهی طنز ، روزمرگی های بچه های صنایع غذایی 85 رو بنویسیم.اگه نتونستیم یه لبخند گوشه لباتون بیاریم ببخشید! ولی سعی میکنیم جوری بنویسیم که کسی افسرده از اینجا بیرون نره...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اولاش!


لینک دوستان
باغبانی‏هامون 86
گیاه پزشکی‏ها مون
سایت دانشگاهمون
باغبانی‏ها مون
ترویجی‏ها مون
زراعتی‏ها و اصلاحی‏ها مون
اقتصاد کشاورزی‏ها مون
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
خبرستان - جزوه‏های کلاسی

آمار بازدید
بازدید کل :65036
بازدید امروز : 84
 RSS 

   

تو این هفته یه عالمه خبر بود خبرای توپ و عالی

اول از همه باید به همه ی کسایی که تو انتخابات شورا های صنفی رای آوردن تبریک بگم ! بخصوص خانم های بسیار بسیار محترم صنایع غذایی خانم ها شیما جلدانی و فروغ ستوده ! (ای ول به دخترای ورودی جدید خداییش حسابی ترکوندیم ! )

این انتخابات شورای صنفی هم حسابی حال داده البته من شب معارفه نبودم آخه همه ی این چیزا واسه خوابگاهیاس اما گزارش جز به جز ش رو فرداش دریافت کردم می گن سخنرانی ها باحال بوده بخصوص سخنرانیه فروغ و شیما کلی هم تشویقشون کردن !

روز انتخابات برای من هم فراموش نشدنی بود آخه سرویس دانشگاه نیومد و ما مجبور شدیم با سرویس دیگه ای که غیر دانشجو ها رو سوار می کرد به سمت ملاثانی حرکت کنیم تا این جاش زیاد بد نیست اما ضایعی کار زمانی بود که اتوبوس نرسیده به  ویس از کار ایستاد و ما موندیم و آفتاب لذت بخش خوزستان و جامعه امن اطرافمون ! در اون لحطه تنها آرزوم سالم رسیدن به دانشگاهمون بود همه از اتوبوس پیاده شدیم بجز سه تفر بقیه عرب زبانهای همون ناحیه بودن اون سه نفر هم متشکل بود از من و فاطمه (یه دختر گل که از بچه های دانشگاهمون بود ومن تا اون روز ندیده بودمش )و آقا پسری که اونم از بچه های دانشگاه بود کمک کرد تا سوار مینیبوسی شدیم که از جاده می گذشت و از راننده خواست که ما رو تا جلوی درب دانشگاه ببره ! من جدا از این آقا پسری که نمیدونم کی بود سپاسگذارم 

بعد از اون خرابی که اتفاقا اون اتوبوس یکی از اتوبوسای دانشگاه خودمون بود دیشب در هنگام برگشتن از دانشگاه با اتوبوس ساعت 6:20 درست روبه روی ایران خودرو اتوبوسمون گفت تر تر تر و ییهو وایساد من جدا جلوی همشهری هام شرمنده شدم ! 



نویسنده » ماه تابان » ساعت 1:31 عصر روز پنج شنبه 86 آبان 3