دلم تنگ شده - جزوه‏های کلاسی






درباره نویسنده
دلم تنگ شده - جزوه‏های کلاسی
مدیر وبلاگ : ماه تابان[102]
نویسندگان وبلاگ :
پاتیژان[6]

صنایع غذایی 85 دانشگاه رامین... دانشگاه رامین!!! ...خوب اصلا اونطوری نبود که انتظارشو داشتیم...ولی تصمیم نداریم دیگه به این چیزا فکر کنیم. لااقل تو این وبلاگ قرار نیست از این حرفا بزنیم. قراره با نگاهی طنز ، روزمرگی های بچه های صنایع غذایی 85 رو بنویسیم.اگه نتونستیم یه لبخند گوشه لباتون بیاریم ببخشید! ولی سعی میکنیم جوری بنویسیم که کسی افسرده از اینجا بیرون نره...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اولاش!


لینک دوستان
باغبانی‏هامون 86
گیاه پزشکی‏ها مون
سایت دانشگاهمون
باغبانی‏ها مون
ترویجی‏ها مون
زراعتی‏ها و اصلاحی‏ها مون
اقتصاد کشاورزی‏ها مون
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دلم تنگ شده - جزوه‏های کلاسی

آمار بازدید
بازدید کل :64922
بازدید امروز : 5
 RSS 

   

دلم تنگ شده. برای اینجا نوشتن دلم تنگ شده. برای روزی که اینجا رو ساختیم...برای عکس نیمکته که گذاشتیم اینجا...برای روزهایی که با پاتیژان مینوشتیم...برای روزهایی که اینجا رو شلوغ کردیم و خودمون قاتی کردیم که کی به کیه؟ برای اسمهایی که تاکید داشتیم با آن ختم بشه: ماه تابان/پاتیژان/بهاران/سپیدان/ که مث 4 فصل سال بودن...مهرگان/پرنیان/آریاسان...برای کامنتای چارلی که مدتی تنها کامنت گذار اینجا بود...برای روزی که تبلیغشو کردیم...فقط یک بار...اونم رو تخته وایت برد کلاس...اونم با ماژیک خودمون که از بیت المال نباشه! اونم توسط یکی غیر از خودمون که مثلا لو نریم! درعین حالیکه میدونستیم خیلی تابلوییم! چقدر اون روزا قایم موشک بازی میکردیم... میخندم به اون روزامون پاتیژان...دلم تنگ شده واسه روزایی که به این وبلاگ گذشت...دلم تنگ شده برای تعطیلیش...برای طرح های بزرگی که داشتیم و نقشه هایی که کشیدیم...برای سکوت موقتیش...برای این نظر سنجیش...برای تصوراتی که رو سرمون آوار شد...برای تصور شروع دوباره ی پر انرژی تر...برای لینکاش...کامنتاش...برای امیدی که به بهبودش داشتیم دلم تنگ شده... من دلم برای اینجا نوشتن تنگ شده!
یادش بخیر روز شماری میکردیم برای روزی که ترم 4 تموم بشه و بیفتیم تو سرازیری...حالا 5 ترم گذشت...یاد ترم 1 به خیر...یاد دعواها و برنامه ریزی هامون...یاد اینکه یه روز آروم نداشتیم...باورم نمیشه دارم میگم یادش به خیر! نوشته های اولیمو که میخونم...وای چقدر بچه بودم/بزرگ شدم؟ نمیدونم ولی انگار نوه ام اینا رو نوشته! من دلم برای نوه ام...برای اینجا نوشتن تنگ شده!
پاتیژان؟...میشنوی صدامو؟ 5 ترم گذشت باورت میشه؟... من دلم برای اینجا نوشتن تنگ شده!



نویسنده » ماه تابان » ساعت 6:6 عصر روز چهارشنبه 88 مرداد 7